بر سنگ قبر من بنویسید : شیشه بود ! تنها از این نظر كه

سراپا شكسته بود


 بر سنگ قبر من بنویسید : پاك بود ! چشمان او كه دائماً از

اشك شسته بود


 بر سنگ قبر من بنویسید : این درخت ، عمری برای هر تبر

 تیشه و  دسته بود


 بر سنگ قبر من بنویسید : كل عمر ، پشت دری كه

 باز نمی شد نشسته بود ...!

 

 

روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت

زیر باران غزلی خواند دلش تر شد و رفت

چه تفاوت که چه خورده ست غم دل یا سم ؟

آنقدر غرق جنون بود که پرپر شد و رفت

روز میلاد همان روز که عاشق شده بود

مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت

او کسی بود که از غرق شدن می ترسید

عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت

هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد

دختري که یک روز کبوتر شد و رفت