سکوت من وتو....... تب عشق بود ميان من و تو

تبی که حتی با باران وفا نيز آرام نمی شد


 و به تاراج رفتن کلام من و تو


تا که هيچ چيز بجز سکوت در ميان ما نماند

.

 چهره هايی آرام اما قلبی آشفته و روحی آکنده از حرف من و تو .


 و در اين بی واژگی و بی کلامی من در اشکهايم غوطه ور بودم


 و تو تنها نگاهت بدرقه اشکهايم بود


و تو با نگاهت اشکهای دلم را پاک کردی


وقتی که گونه هايم را نوازش ميکرد