دنگ...دنگ
دنگ..،دنگ..
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ.
زهر این فکر که این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من...
لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت ، نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 18:50 توسط سعیده
|
دلم می نالد از درد جدایی خدایا چاره ای صبری و راهی