شمع نتهايي
هنوزم شبها شمع تنهاییم را روشن می کنم و آمدنش را آرزو می کنم
هنوزم دل پاییزیم را به امید دیدن بهارش لحظه شماری می کند
هنوزم سردی دستانم حلقه ی تنهایی بی او بودن را تجربه می کند.
هنوزم کلبه ی احساسم در آتش عشقش می سوزد .
هنوزم کعبه ی قلبم طواف عشق او را می خواهد
هنوزم آسمان بارانی چشمانم در انتظار دیدار چشمانش است .
هنوزم سکوت مرگبار صدایش جانم را می ستاند
هر روز روحم را با خود می برد
می برد ........
تا ناکجا آباد
+ نوشته شده در جمعه نوزدهم مهر ۱۳۹۲ ساعت 19:45 توسط سعیده
|
دلم می نالد از درد جدایی خدایا چاره ای صبری و راهی