می خواهی بدانی تو را دوست دارم؟

حتی اگر بخواهم پاسخ دهم نمی توانم...


مگر می شود با کلمات ، احساس قلب را بیان کرد؟


مگر ممکن است با عبارات شرح داد که آن زمان که با دیدگانت به من می نگری چه نشاط و

 لطفی دلم را فرا می گیرد ؟


می گویی تو را دوست دارم ؟


 مگر واقعا" پاسخ این سوال را نمی دانی ؟


مگر خاموشی من ، راز دلم را به تو نمی گوید ؟


مگر آه سوزان از سر نهان خبر نمی دهد ؟


راستی آیا شکوه آمیخته به بیم و امید ، که من هر لحظه هم می خواهم به زبان آورم و هم سعی می کنم که از دل بر لبم نرسد ، راز پنهان مرا به تو نمی گوید ؟


 

آری تو را دوست دارم.

اما زبانم یارای بیان نیست.نمی دانم چرا ! شاید تا تو را حس می کنم به جای سخن گفتن ترجیح می دهم فقط تو را بنگرم.....


عزیز من ! می بینی که سراپای من از مهر و محبت به تو حکایت می کند ؟

 

 

همه ذرات وجود من با تو حدیث عشق می گویند ، بجز زبانم که خاموش است....