می نویسم طناب تابرسد  روزاجرای حکم اعدامم


دست وپایم هنوزمی لرزد، چه تظاهر کنم که  آرامم؟


من اسیرتوام  که چشمانت  خرد کردند استخوانم را


در رگ من تویی که می گذری ،خون تومی چکدازاندامم


من همانم که  خسته ی و بی جان بنشستم به کنج سلولم


شعرهایم برات می گویند من به میل خودم در این  دامم


آه ! ای آنکه تازیانه ی عشق بر  وجودم  فرود  آوردی


شانه هایم کبود خاطره هاست نام تو  تلخ می کندکامم


حلقه ی دارعاشقانه ی من حلقه ای می شودبه انگشتت


آه!خاکستریست آغازم و به گور و کفن می انجامم......

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

23/11/92 (سعیده فراهانی)